فیلتر شدیم! ):

اینم از شانس ماست دیگه!! فیلتر شدیم! البته ظاهرا کلا blogspot فیلتر شده! هفته پیش با دوتا از دوستام 2 روز رفتیم کیش! با اینکه 2 روز بود اما کلی پر برنامه و شلوغ بود! D: نکته جالب این بود که من اونقدر بدشانس نبودم که لایق این باشم غواصی رو تو روزی برم که هم هوا ابریه! هم دریا طوفانیه! هم باد بیاد و سرد باشه!! آخه کیش همیشه آفتابه! گرمه! دریاشم شیشه ای و خوشگل!! بگذریم! کلی خوش گذشت! مربی غواصیم الکس بود . اکراینی بود! خیلی تجربه منحصر به فردی بود!! خیلییی!!!

پ.ن : بقیه ی مطلب رو بعدا مینویسم! دلم گرفته...

اولین روز درسی ترم 3 !!!

به همین زودی یه سال گذشت! سال دیگه هم علوم پایه داریم! D: این ترم بیشتر کلاسهامون صبحه! اونم ساعت 7:30!! واسه بعضی دوستان که کلاسهای ساعت 10 رو زود میدونستن یا اینکه سر امتحاناتی که صبح برگزار میشد دیر میرسیدن، این ترم زجره!! ((=
امروز ساعت 7:30 کلاس تاریخ اسلام داشتیم!! کلا منو محمدرضا و پرهام سر کلاس بودیم!! اما گویی توی کلاس فقط پرهام حضور داشت!!! (((: پرهام چشم استاد رو گرفته بود!!! از اول تا آخر کلاس استاد فقط به اون نگاه میکرد!! محمدرضا هم بعد کلاس گفت پرهام من غیرتی شدم! هفته دیگه شلوار پارچه ای میپوشی ، از نوع گشادش! موهاتم مثل ترم اول همون جوری کن بیا!! ((: حالا استاد بی نظیرش چی میگفت!! میگفت بچه ها باید توی دانشگاه بهم سیقه بشن! زمان پیامبر اینطوری بوده! اما الآن فرهنگ شده که این کارو نمیکنن!! (این جا منو پرهام زیر چشمی بهم یه نیگا کردیم! پخ زدیم زدیم زیر خنده!! یاد استاد قرآن ترم اول افتادم که میگفت ازدواج کنید! عیب نداره! حالا اگه نتونسیتد هم دیگه رو تحمل کنید،طلاق بگیرید!!! حرامه اگه به زن مطلقه علاقه داشته باشید اما چون مطلقست باهاش ازدواج نکنید!!! ((:
بعدش روانشناسی داشتیم! یه استاد خشک! که خودش یه خورده ... میزد!! D: من که خوابم گرفت! پرهام که اصلا خوابید! ن.ر بیکار از اول تا آخر جزوه مینوشت!! هه ! پشت سریام هم یه ریز حرف میزدن!! فکر کنم اگه سر کلاسش دراز میکشیدم ، میخوابیدم هم استاد توجهی نمیکرد! کلا فقط دخترای کلاس رو میدید!!! P: وای که چه کسل کننده بود!! درس به این شرینی!!

پ.ن : تا به حال شده کسی فلش مموری رو بر عکس به یه لپ تاپ بزنه؟ بعد فکر کنه شاید کامپیوتر خرابه ، به دوتا دیگه وصل کنه! بعد این دفعه حس کنه فلش خرابه؟!!................. آره شده!! خودم!!!!!! زنگ زدم به پ.ا - صاحب فلش - میگه برعکس نزدی فلشو؟! میگم مگه میشه؟ گفت بیا همشهری خودمونی!!! ((((: ((=
پ.ن : نمره های انگل و فیزیو نیومده هنوووووووووووووز!! ))):

مخاطب خاص نوشت : شما اگه نمیتونی زود بیای روانشناسی رو حذف کن!! ((((((: ((((=

پایان تعطیلات بین ترم!!

فردا آخرین روز از تعطیلاتمونه!! کلا تو این یه هفته اتفاقای زیادی افتاد! اما در کل بیشتر روزاش شبیه به هم بود!! دیروز صبح رفته بودم آرایشگاه که محمدرضا اس ام اس داد: نمره های انگل رو دادن!! حالا من O-: :-S یعنی حسی بوداااا! بعد فهمیدم خواست اذیتم کنه!!!
دیشب هم با محمدرضا رفتیم استخر! خیلی خوش گذشت! خیلی وقت بود نرفته بودیم!! بعدشم رفتیم شام و یه خورده هم تو مغازه ها گشتیم!!
در کل دیروز خیلی خوب سپری شد!!
بر عکس دیروز، امروز یهو عجیب شد! نمیدونم چرا ! اصلا علتش چی بود؟! اذیت کننده بود...! به هر حال پیش میاد! اما نباید بیااااااد!
امشب بابا جونمو (بابای مادرم) رو بردم امام زاده صالح! تو حیاط بودم که دیدم دو نفر باهم حرف میزنن ! که همینطوری شنیدم یکیشون میگه : " نون من رو میخوره حرفمو گوش نمیده..." یهو موندم!!! موندم چی فکر کرده! درباره زنش بود یا بچه هاش نمیدونم! اما خانوادگی بود!! (من فضول نیستماااا!! D: همونطور که تو حیاط داشتم با موبایل با یکی از دوستام حرف میزدم شنیدم اینو!!)

پ.ن: این روزا همش دارم desperate میبینم!! D: بد نیست!!

تعطیلات بین ترم!!

دیروز اولین روز تعطیلات بین ترممون بود! که خیلی عالی سپری نشد!! اولا که تا میومدم تو اتاقم تو دلم میگفتم خب چی بخونم؟؟! اما سریع هواسم جمع میشد که خبری نیست! امتحانا به . . . حاصل شدن! از طرفی صبح نمره سه تا درس اومد که یکیش با ناعدالتی تمام بود! یکیشم اشتباه خودم! اون یکی هم خب خوب بود! D:
نمره انگل و فیزیک پزشکی و فیزیو که هر سه تاشون شاخ شاخن هنوز نیومده!! D: !! اما امروز! من برنامه ریزی سفر کیش رو که قرار بود خیر سرم این هفته بریم رو گذاشتم به عهده دوستم! اما اونم با چشمای آلبالو گیلاسش اشتباهی بلیط رو این هفته گرفت، هتل رو هفته بعد! ((((: نتیجه کنسل کردن هرکدوم یه ضرری داشت! اما ترجیح دادیم به جای کنسل کردن هتل(که دراین صورت زیاد میشد ضرر) بلیط رو عوض کنیم!! کلی حالمو گرفت سر به هواییه دوست گرام!!
امروز هم که هیچ نمره ای نیومد به سلامتی!! یه خورده desperate house wives دیدم امروز ؛ تا یه ساعت پیشم خوابیدم! که پدرم واسم چایی آورد بالای سرم!! که بیدار شدم! اما خوردم و دوباره خوابیدم!! بعد که بیدار شدم دیدم همه بیرون اتاق دارن برنامه ریزی میکنن واسه لباس عید مستمند ها که یهو باورم نشد یه ساااال دیگه گذشت!! یعنی زمان گوله کرده هاااا!!

پ.ن: دیشب بر خلاف پیش بینی ها برف اومد! چه جالب!
پ.ن: صبح واسه انتخاب واحد دیدم تربیت بدنی2 رو نمیشه برداشت! رفتم یونی درستش کنم. بعدش با محمدرضا رفتیم به یاد روزهای یونی یه املت توپ تو سلف خوردیم!! D:
پ.ن: از دیشب یکی از دوستان پدرمونو درآورد تا یه کاری براش کنم! ساعت 7 صبح با اس ام اسش منو بیداز کرد!! ):