حضور غیاب !

امروز صبح ساعت 8:30 کلاس بافت داشتیم که زمان شروع کلاس طبق مرکز آمار پرهام خان فقط 24 نفر از 72 نفر حاضر بودن!!! من یه خورده سر کلاس، بیوشیمی خوندم ؛آخه بعد از بافت بیو داریم سه شنبه ها. چاره ای نداشتمو ندارم به خدا!اونقدر درسا تلنبار شده که شدم :-S . حالافقط من نیستم ولی آستانه تحمل من حدش پایینه!
مثلا بافت شناسی بعد از امتحانی که از 150 صفخه اولش گرفت(که فقط شش نمره داشت!!) 170 صفحه درش داده که خیلی مقدار کمشو خوندم . دهم خرداد امتحان اعصاب داریم !در حالیکه الان استاد حدود 90 صفحه ار بافت نرم رو هم درس داده!! بیوشیمی قربونش برم هر جلسه کلی درس میده جلسه بعدشم میپرسه! آناتومی عملی هم از هفته آینده شروع میشه که نور علی نور میشه!!!
بی خیال!!به قول بچه ها آدم ریوانه (یه چی بین دیوانه و روانی :-d )میشه!!! نکته جالب اینه که امروز سر بافت استاد حضور غیاب کرد! حالا کی ؟؟ ساعت دوم! حالا امثال آ.ذ ، ک.ک و پ.ا که سر کلاس اول اومدن ولی دومی رو نیومدن چی؟؟ غیبت میخورن!!!!
امروز بعد از کلاس بیو با نیما رفتیم خونش آناتومی بخونیم! البته قبلش تجهیزات لازم درس خوندن(جهت رفع حاجت شکم)رو از مغازه خریدیم !!اینقدر خونش تمیزه که نگو! هیچ تغییری نسبت به دیروز که با محمدرضا رفتیم اونجا نکرده بود!! بالاخره مجردیه و . . . . :D:D:D

۱۳ نظر:

عاطفه گفت...

سلام
بابا خودتونو نگران حضور غيابا نكنيد
اصن استاد پررو ميشه خيلي بري سر كلاسش
بنده خدا فك كنم تا يك هفته بعد از رفتن مهمونا بايد تميزكاري كنه

همون که میدونی گفت...

منم مثله اینکه بایستی یه وبلاگ بزنما!

همون که میدونی گفت...

منم مثله اینکه بایستی یه وبلاگ بزنما!

عاطفه گفت...

اره دوستان و همكارها هم البته خودشون گير اوردن .چطور مگه ؟

يك دانشجوي پزشكي گفت...

به قول دوستان تجربه ثابت کرده زندگی رو سخت نگیری راحت می گذره سخت بگیری...
پس شما هم خیلی به امتحانها فکر نکنین امتحان همیشه هست تموم نمی شه فقط می شه بهشونن عادت کرد.بعد اینکه شما دیگه از ما هم شجاع ترین ماشالله 24 نفر از 72 نفر!:دی

ع س گفت...

سلام
چرا آدم دچار ي سري خودسانسوريهايي ميشه ولي گاهي هم بد نيست واسه اون موقعهايي كه حرفي رو كه هيچ رقمه نميتوني زنگ بزني به دوستت يگي يا تو دلت مونده مينويسي و ي سيري مزاياي ديگه هم داره

shahab گفت...

salam mohmmad,emtehanatoon shoru nashode?

ناشناس گفت...

سلام فصل امتحانات همیشه همینه عادت میکنید

يك دانشجوي پزشكي گفت...

چه جالب پست بعدیم درباره خاطرات پزشکی که نوشتم موقت یک چیزی تو همین موارد هست.فقط یک مورد می گم از سالن تشریح روزی که فهمیدم دیگه نمی ریم اینقدر خوشحال شدم انگار دنیا رو به من دادن واقعا اون موقع ها وقتی برمی گشتیم از سالن تشریح تاصبحش نمی تونستم بخوابم اصلا احساس می کردم همه جا بوی فرمالین می ده!:دی
راستی این عطر یا اسپری رو جدی بگیرین درسته شما بو رو بعدا حس نمی کنین ولی اطرافیان که باهاشون برخورد می کنین بعد سالن تشریح این بو رو حس می کنن خلاصه ازتون دوری می کنن:دی

سرویا گفت...

عجب جسد باحالیه ها!
من که رشته ام پزشکی نیست و از این درس سر در نمیارم ولی چند تا از بچه های وبلاگی هم یادمه از این درس مینالیدن!

ناشناس گفت...

salam
eyval baba
che jasade bahalii
che salemeee
jasadayema asholash shodan hameee
un khoobasho hanooz nayovordan too mayastt
bah bah che booyi dare in formalin
ashke adamo dar miare
migam pastorize too pesara che mani mide?
konjkavam kardiii
baran

ناشناس گفت...

bale ta hodoodi motevaje shodam fekr konam
albate chon pastorize hastam!!!!
shayadam eshtebah konam!!!
vali che farghe ziadi beine in 2pastorize hast
hala ke mifekram mibinam na!!!
motevaje nashodam manzooreto baz!!!!
baran

يك دانشجوي پزشكي گفت...

سلام.چرخه های بیوشیمی اینقدر شیرینه اینقدر شیرینه!:دی
ولی جدی برای علوم پایه که می خوندم احساس کردم خیلی سخت هم نبوده ما اینقدر شکوه می کردیم.راستی چرا نظرات رو می بندین؟حق نظر دادن نداریم آیا؟