به برکت زمان امروز آخرین امتحان عملی تموم شد تا از پنجشنبه نظری هامون شروع شه! امروز صبح ساعت 8 گفتن امتحان آناتومی (تشریح) داریم. از آنجا که هیچ وقت دانشگاه عزیزمون on time نبوده ساعت یه ربع به 9 امتحان گرفتنو شروع کرد!
که منو پرهامو نیما و مسعود اولین گروع 4 نفره ای بودیم که واسه امتحان رفتیم! از اونجایی که محمدرضا خیلی علاقه منده گروه بعدی – با دخترا اومد!! D: امتحان واسه هر کسی یه جور تموم شد و اومدیم خونه!!
آها! دیروز با نیما سر مثلث کاروتید گردن شرط بستیم که مثل همیشه اون باخت!! دفعه قبل که 50تومنو نداد ، حالا ببینیم این دفعه میده! شانس ماست دیگه! من هر وقت شرطی میبندم عمل میکنم ، اما دیگران . . . مثلا همین 2 روز پیش! فیس بوک ازم security code میخواست واسه همین وارد پیجم نمیشد! به نیما گفتم اگه درست شه شام هتل هیلتون مهمون من! حالا همون شب با کلی رازو نیاز درست شد! تا اومدم تو فیس سریع به جای تبریک گفتن میگه خب کی میریم؟؟؟؟!
فقط فرقش این بود که به جای شام ناهار رفتیم بیرون ، به جای هتل هیلتون ، اردک آبی !!!! D: (بالاخره دانشجو ام دیگه!)
پ.ن : فدای خواهرزاده کوچولوم بشم! هر موقع میاد اینجا با پدرم میشینه زل میزنه BBC میبینه! حالا چند وقتشه؟ 10 ماه!(جای مامانش خالیp -: که یه چش غره بره واسمو بگه پسرم آخر ماه میره تو یازده ماهگی !!D: )
پ.ن : استاد خود شیفته ادبیاتمون کتاب 300 صفحه ای خودشو گفته واسه امتحان بخونیم! نکته با مزش اینه که وسطاش شعرای خودشم نوشته به عنوان شاعر شعر نو سرای معاصر!!!!! (خواهرم گفته بود به اونایی که اعتماد به نفس بیش از حد دارن چی میگنااا! ولی یادم رفت!)