تنگه واشی

چقدر دیروز خوش گذشت! با 13تا از بچه های یونی رفتیم تنگه واشی! فوق العاده بود! هرچند به اون چیزی که میخواستم نرسیدم اما طبق اصلی که میگه همیشه یه اون چیزی که میخوای نمیرسی سعی کردم بهش فکر نکنم!!( از دست رفتم)))): )
کم خوابی که منو خل کرد!! جمعه که ساعت 4صبح بلند شدم تا آماده سازی! نیما لطف کرد اومد دنبالم ساعت یه ربع به5 بعدشم رفتیم دنبال محمدرضا و خانومش! امروزم واسه کلاس کامپیوتر - اخلاق - ... باید میرفتم یونی!! اونم کی ؟؟ ساعت 7 )))): الآنم چشام داره قیری ویری میره!!!
سر فیزیو دیگه هی چشام میرفت!! نیما که فقط کلاس انگل رو اومد! پرهام کلا کلاسای صبح رو پیچوند!!

پ.ن: امروز سر کلاس اخلاق!! استاد با دقت فراوان!! نفس لوامه رو داشت توضیح میداد که چیه! مثال زد که یه بچه یه گردنبنده طلای 40-50 تومنی داره و یکی خفش میکنه تا این گرنبندو بگیره!حالا موقع خواب هی عذاب وجدان میاد سراغش!این میشه نفس لوامه! یهو مرجان.پ با اون لهجه جالبش میگه استاد یه سوال دارم! استاد با خوشحالی میگه بگو! اونم میگه کدوم گردنبند طلایی 40-50 تومنه؟؟؟!! حالا استاد OOOOO-: کلاس انفجار!! دیگه حال استاد تماشایی بود!!!

۹ نظر:

سایه گفت...

وای تنگه واشی!
من عاشق تنگه واشی ام
هر چند به آخرش نرسیدم

سایه گفت...

این پ.ن خیلی جالب بود

بهار گفت...

سلامممممممممممممممم

خوب سوال داشته دیگه!:دی

میگم تو هنوز نمیخوای این بلاگر رو دودره کنی؟؟؟؟

آمیزمیتی گفت...

تمام عشق دانشگاه به داششه نه ولگردی هاش ..... البته اونم به جاش خووووووب میشه .... وقتی درست تموم شد و یه دکتر نصفه نیمه شدی مثل من این حرف رو درک میکنی .....

عاطفه گفت...

خیلی تیکه باحالی اندخته .این استادتون یا مجرده یا خانومش هی خفتش نمیکنه که طلا ملا بخره براش :D

nimaaaaaaaa گفت...

dadashiye golam har vagh be har chi zud residi bedun zudam az dassesh midi...pas khoshhal bash o omidvar be ayande... vali jeddi kheili khosh gozasht:d
dar zem kelas pichundanaye manam ke inja misabti:))))
like ur blog eveeeeeeeeeeeeeeeeeeeeR

سرویا گفت...

منم تنگه واشی میخوام! :(
حالا گدوم گردنبند طلایی 40 50 تومن هست؟!!! :دی

ناشناس گفت...

مرسی داشی
سارا

عاطفه گفت...

یعنی من مرده ی اون مرتیکه شدم که گفتی معلومه اصن حال نکردین با این اختراع ادیسون خدا بیامرز