خاطره!!




یادمه 4- 5 سالم که بود،هر روز صبح که از خواب پا می شدم میرفتم روی شوفاژ زیر پنجره می ایستادم تا قدم به پنجره برسه و بعدش به حیاط مهدکودک روبرویی زل می زدم و بازی بچه هارو تماشا می کردم! :D
بعدشم میومدم پیش مادرم زار میزدم که من مهدکودک میخواااااااام!! :(((
…یادمه اولین روز مهدکودک مارو بردن تو اتاق بچه های پیش دبستانی واسه معرفی.از همه اسم و فامیلشونو میپرسید.رسید به بغلی من که خودشو معرفی کنه!(من از همون دوران استرسی بودم!!ااه!!)
ازش پرسید شما اسمتون:
-سعید
-فامیلیت چیه پسرم؟
-توسی(طوسی!!)
حالا نوبت من!
-اسمت چیه عزیزیم؟
-محمد حسین!
-فامیلیت چیه؟
حالا من :-O
تکرار میکنه:
-فامیلیتو بگو دیگه!
-گفتم یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟! :-O
خاله گفت مثلا بغلیت فامیلیش توسیه(طوسیه!!)
اول یه خورده مکث میکنم(یادم نمیره!کلی استرس داشتم!!) بعد میگم خب منم توسی ام!!!!!!!!!!
بعد یهو سعید برگشت به طرفم با خوشحالی و گفت واقعاااااااااااااااا؟؟؟
(چه نامرد!آخه بچه 4ساله از کجا بدونه فامیلی یعنی چی؟؟؟؟؟:-d )

یکی از دخترخاله هامم تو همون مهدکودک بود.ولی پیش دبستانی!. درحالیکه من پیش آمادگی بودم! نمیدونم حالا چرا همیشه گریه میکردم منو ببرین پیش دخترخالم!! حالا بعد این همه سال هر موقع یاد مهد می کنیم جلو همه میگه یادته همیشه گریه میکردی به خاطر من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟! چه جالب! همین الان دخترخاله مذکور با مامانش و خواهراش اینجا اومدن!!!!

۶ نظر:

عاطفه گفت...

اي جانم چه جواب بانمكي دادي
حالا اگر با اين حرف دخترخالت مشكل داري بهش بگو بچگي كردي :D

ناشناس گفت...

سلامممممممممم
چه باحال!
من عاشق مهد کودک بودم یادمه!
چون مهدکودکمون یه محیط عجیب و جالب داشت
یه مرداب داشت که خیلی اسرار امیز بود
و صدای قورباغه و جیر جیرک میومد اونجاا منم عاشقش بودم
کلا دوران مهدکودکو کارای بچگیمو دوست دارم
راستی الان یه چیزی دیدم!!!!!!
لینک وبلاگ دختر خاله منم اینجاست که!!!
ندا رو می گم

جالبه مگه تو می شناسیش؟؟؟
خیلی باحال بود
باران

باران گفت...

این جوری نظر بدم که خیلی بهتره نه؟؟؟
با اسم و ادرس!
اخیشششششششششششش

همون که میدونی گفت...

خب دخترخالت دروغ نمیگه که!
انصافا که دلم سوخت!چه سوتی بزرگی :D

عاطفه گفت...

اگه نميگفتي قرار شده قيمتاشو نگين اينقدر كنجكاو نميشدم :D
من الان ته رويوانگي هستم و اين روزهاست كه به عمق معناي اين كلمه پي ميبرم

سرویا گفت...

درباره بیوشیمی هم از یه دوست که رشته اش پزشکیه خیلی مینالید...
امتحانا رو خوب بدی
فیس بوک که آره خیلی اعتیاد آوره بد جوری!