بیوشیمی

امروز قشنگ دود از سرم بلند شد!! سر کلاس بیوشیمی ریوانه شدم! احساس میکردم نوروترانسمیترام هنگ کردن!! p-:
درس امروز چرخه های متابولیسم بود! به قول محمد.ر آدم میترسه به چرخه های پا تابلو حتی یه نیگاه بندازه ! چه برسه حفظ کنه!!
جالب این جا بود که دونه دونه بچه های سر کلاس کم تر و کم تر می شدن!! اول کلاس یه امتحان گرفت که قربونش نرم همه از رو هم می نوشتن!(کار استاد راحت شد دیگه!ورقه یکیو تصیحیح میکنه ولی نمرشو واسه همه میذاره! آخه همه عین هم بود دیگه!!می بینین چقدر به فکر وقت استادمونیم!!)
بعد از کلاس منو نیما زدیم به کوه و دشت!(مجاز از تجریش و سعدآباده ها!!!) یه شراب هم زدیم!(هووووووووووو! فکر بد ممنوع! شراب هم مجاز از آب پرتقال من و آب گریپ فوروته یارو نیما!!) کنار میخونه هم یه لباس فروشی بود که یه دست من خریدم ، یه دستم نیما!(قرار شد قیمت لباسارو هم به کسی نگیم!!!!) چند روزه از یکی از بچه ها به شدت پالس منفی میگیرم! هر کارم میکنم نمیتونم جلوشو بگیرم! )-:


پ.ن:امشب مامانمو اغفال کردم بردمش خیابون گردی!! فکرشو بکن!! بعد وقتی بابام میفهمه بجای اینکه تعجب کنه به خواهرمم میگه تو چرا نمیری؟حال میده هاااااااااااااااا!!!!!!!!!!!
پ.ن: معتاد شدم )-: (اه! همش فکر بد میکنن مردم!منظورم به فیس بوکه به خدا!)