انصافا با اینکه امروز خوب شروع شده بود، ولی یه جوری تموم شد که الآن دارم به زور مینویسم!!!!
اولش رفتم دانشکدمون تا بعد از n روز دوندگی ، بالاخره اجازه خروجمو بگیرم!! بعدشم رفتم واحد مرکزی دانشگاه گلستان هشتم تو پاسداران! اول باید میرفتم پیش یه آقاهه که ورقه هامو منظم کنه بعدش منو فرستاد واحد 2 که با یه صف اساسی روبرو شدم!! 45 قیقه واستادم فقط سه نفر رفتن تو!! ساعت اداری هم یه ساعت دیگه تموم میشد! آخرشم من با یه شیطنت! (باید حدس بزنید دیگه!) کارمو راه انداختم! آخه اگه امروز کارم راه نمیوفتاد دیگه اجازه خروج به دردم نمیخورد!! پس منم مجبور بودم دیگه!
بعدش اومدم خونه که حدودای ساعت 4:30 نیما زنگید گفت بریم بیرون . منم شال و کلاه کردم رفتیم بیرون . کلا ملاقات مثبتی بود. یه خودم اومدم . اما چه فایده اینقدر دیر؟ نوشدارو پس از مرگه سهراب(املای سهراب توسط تذکر ... تصحیح شد!!)؟؟
اولش همه چی عالی بود، کدورتامون کاملا رفع شد . ولی یه چیزای دیگه...
بعدش رفتیم واسه افطار فرحزاد! انصافا ایناش خوب بود اما من از حالت موودم خارج شده بودم .که مسعود زنگ زد که میخواست نیمارو ببینه . خلاصه اینکه روزه پر تناقضی بود. خیلییییییی
مخاطب خاص: دروغ بس نیست؟؟
۱۲ نظر:
به به تبريكات ويژه بابت اجازه خروج ويژه تر براي رفع كدورتهاو مخصوصتر براي روشن شدنت !
مهم اينه كه بالاخره روشنسازي شدي ابهامات تموم شد قصد و قرضها رو شد و ......
مهم اينه كه يك نجربه به تجربه هاي زندگيت اضافه شد و تو ديگه الان مثل يكسال قبل به زندگي نگاه نميكني !
مهم اينه كه تو اگه اشتباه كردي ازش درس گرفتي تغيير كردي يك تغيير مثبت !
چرا فكر ميكني تو زندگي اصلا سرت نبايد بخوره به سنگ !
روز پر تناقض بهتر از يك روز يكنواخت كسل كنندست !
موقع افطار ما رو فراموش نكني !التماس دعا
salam khoobi??
rastesh na doctoram esmesh dr khorsandie
khob ina ke gofti khoob bood!!
kojash bad boode ke halet bad shode??
man ke koli konjkav shodam chi shode!
pas dr khorsandio mishnasi???
oh oh goftyy
dele man az daste in harfo hadisaye daneshga khoone!!!!
میگم روزه ات رو با قلیون باز کردی؟!! :دی
چقدر افطاري با دوستاي قديمي ميچسبه چقدر دلم هواشونو كرد !
منم دلم تنگيدهو اسه يوني البته رفتم واسه انتخاب واحد تقريبا همه رو ديدم كلي دلم باز شد.
داري ميري سفر زيارتي التماس دعا
خیلی وقت بود نیومده بودم.
چثدر زیاد نوشتی حالا!
اولش همه دلشون واسه یونی تنگ میشه اما . . .
مرور خاطرات شيرين گذشته به تنهايي خودش لذت بخشه
ممنون که بهم سرزدین ،ول ی خدایی از دست تارا من کلافه شدم ،
تو هم که برای نظر دادن هی ما رو بالا پایین کن!!
اندیشه واقا این ترم برای منم بیخود بود. تازه استاد فلان شده داد بهم 14.5!
نا سلامتی دانشجوی این مملکت هستی؟
این چه وضع سهراب نوشتنه؟ (شما نوشتین سحراب)
اسمایلی عصبانی و اینا
خب تقصیر این بلاگر ه که نظر خصوصی نداره
یا شایدم داره من خبر ندارم؟
اشکال نداره منم بیشتر وقتا غلط املایی دارم
که با تذکر دوستان رفع میشه
:)
ارسال یک نظر