تراژدی!

امروز خیلی حول حولکی شروع شد!آخه پرهام به نقل از یکی از دوستاش(!!!!!)D: گفت کلاس ساعت 9شروع میشه!! ولی بچه ها زنگ زدن گفتن کجایین کلاس 8:30شروع میشه!!!! پرهام و سر دولت گرفتم مثل همیشه(یادش بخیر!!)با لایی کشی و اینا تو دولت! رسیدیم یونی ! آخرشم فهمیدیم کلاس به قول پرهام چندتا سانس داره!!( ((: ) حالا بعد از این کلاس وصایا داشتیم، ساعت 1:30 تا اون موقع ول گشتیم وحرف زدیم تو پارک کنار یونی بعد منو پرهام رفتیم کبابی خیلی چسبید!(به من چی! کلی به محمدرضا و نیما و م.پ اصرار کریم نیومدن!!) با همون حالت بلکه خواب آلود رفتیم سر کلاس وصایا نشستیم. بلافاصله بعدش کلاس انگل داشتیم بلافاصله بعد انگل هم فیزیو!!!! (عملا بعد از گذشت نیم ساعت از کلاس فیزیو دیگه نمیفهمیدم استاد چی میگه! فقط نیما که کنارم تیکه مینداخت یه خورده منو سرحال نگه داشت!)پرهام به ظاهر داشت گوش میداد! ازش پرسیدم این فرموله چیه؟!گفت ها؟؟؟ نمیدونم لامسب!!!!
حالا خوبه امروز ساعت 7 کلاس تعطیل شد فردا که تا 6-8 کلاس داریمم )):
تا اینجا ها خوب بود! اما پرهام کلا منو خط خطی کرد!!! تو ماشین نشستیم خواستم روشن کنم زد تو دنده! تو ترافیک بودم هی بوق میزد!شیشه های ماشینو هی بالا پایین میکرد!برف پاک کن و هی میزد! جفت راهنما میزد . . . یعنی من روانی شدم!!! حالا منم در ماشین قفل کردم بردمش کلی دورتر پیادش کردم!! خب یعنی چی؟!! کلی خط خطی شده بودم!! )):

پ.ن: با خیال راحت رفتم آب داغو باز کردم دوش بگبیرم! کلی خستگی از تنم دربیاد! تا شامپو زدم به سرم یهو آب قطع شد!!! حالا نتیجه؟! مادرم بیاد تو حموم رو سرم آب بریزه!!!! اینم شد مملکت؟؟!! آخرش وقتی سرایدار اومد آشغالا رو ببره پرسیدم چرا آب یهو قطع شد؟؟! میگه ها! آب؟! دستم یهو خورد به فلکه قطع شد!!!