و این گونه بود که...!!

خواستم ننویسم! اما نشد!! اصلا اوج نوشتن به اینه که وقتی نمیشه و شرایط جور نیست بنویسی!!! D: اولا که درسها تلنبار شدن! آدم نمیدونه از کجاش شروع کنه!! جالبه که درسای 1 واحدی بیشتر شاخ شدن!!! (منظورم ویروس و انگل و این جک و جونوراست!!)
حالا بگذریم! این کلاسامونم نمیدونم چرا به حول و قوه الهی همچنان تا یه روز قبل امتحانات ادامه دارهههههه؟؟!!
بیشتر نمینویسم! میترسم اوضاع این پست بیریخت شه!

پ.ن: یه بنده خدایی هفته پیش بهم گفت که آدم اگه زود خودشو درگیر احساس و عشق و ... کنه جلوی پیشرفتش گرفته میشه! میخواستم بگم الآن خواهر بزرگم جلو پیشرفتش گرفته شده که هی با شوهرش مقاله میدن و هی تو کنفرانس های جراحی مصر و چین و آمریکا دعوت میشن؟؟!! اینم دلیل نمیشه که این عوامل باعث پیشرفت بشه! همه چی بستگی به طرف مقابل داره و خود شخص!
پ.ن: یکی از دوستان دیشب اس ام اس داد که حالا فلانی رو به اسم صدا میکنی ، منو به فامیلی؟؟!!! منم جواب ندادم! امروز تو یونی میپرسه حالا دیگه جوابمم نمیدی دیگه؟؟!!!
پ.ن: امروز با پدرم رفتیم صافکاری تا ماشینشو که هر قسمتش یادآوری یه خاطره است براش!!(از بس میزنه به در و دیوار و ماشینای مردم بدبخت!!)درست کنیم! چون ماشین باید میخوابید دو ماشینه رفتیم! حالا پدرم سوار ماشین که میشه، میگه خب! بریم پاسدارن! میگم خونه نمیریم؟؟! میگه حالا بریم اینجا!!(پدر عزیز تورم رو در هزینه ماهیانه بنده ناچیز محاسبه میفرمایند! حالا انگار نه انگار بنزین شده لیتری 700!! = طنز!) رفتیم تا ایشون کت و شلوار مبارک رو از هاکوپیان بگیرن!(حالا یه ساعت الاف شدیم تا خیاط عزیز ترمیم هم بفرماین!!)

جرثقیل!

هفته پیش داستانی داشتیم!! یکشنبه هفته پیش با عده ای از دوستان رفتیم آیس پک بخوریم!(توی پاسداران!) من ماشینو جلوی در آیس پک فروشی اما طرف دیگه خیابون - زیر تابلوی حمل با جرثقیل پارک کردم!(البته 6متر جلوتر کارت پارک بود!) منم به هوای اینکه جریمه نمیشم-چه برسه به اینکه ماشینو ببرن!!- همونجا پارک کردم! بعدش اومدم دیدم پ.ا جای پار کرده که تابلو زده محل پارک معلولین! کلی اونجا خندیدم بهش!! رفتیم آیس پک خوردیمو برگشتیم! رفتم سوار ماشین بشم که دیدم ماشین نیست!! همون جا میخکوب ایستادم گفتم اای ماشینو بردن! اون لحظه به قدری تند تند مغزم فکر میکرد که الآن واسم جالبه! یهو به فکرم رسید از پیک موتوری رستوران کناری بپرسم جرثقیل ها ماشینو کجا میبرن؟؟! اونم گفت پارکینگ کوهک رسالت!! منم سریع یه آژانس گرفتم برم وسایلمو از تو ماشین بگیرم!(اینجا دوستان اصرار کردن برسوننم اما ترجیح دادم خودم برم) حالا خود مسیر تا پارکینگ داستانی داشت! اینکه راننده تریاکی بود - چه چیزایی بهم میگفت....( این دومین نفری بود تو این ماه که...!!! (((: ) وقتی رسیدم پارکینگ هنگ کرده بودم!! به قدری ماشین زیاد بود که...!! روی خیلیاشونم کلی گرد و خاک نشسته بود!! بعدش طرفی رو که منو با موتورش برد پیش ماشینم شیرینش کردم! تا بلکه ماشینمو ببرم زیر سر پوشیده! نزدیک به در پارکینگ! وسایلم رو هم گرفتم با همون آژانس اومدم خونه! حالا! یه برگه داده بود پارکینگ بهم! که مدارک مورد نیاز برای ترخیص ماشین روش توشته شده بود! حالا نکته جالبش اینه که آدرس ستاد ترخیصی که پشتش نوشته بود با آدرسی که از همون موتوریه تو پارکینگ گرفته بودم فرق داشت! (تو کاغذ آدرس خیابون زنجان نوشته شده بود! اما آقاهه بهم آدرس چهارراه جهان کودک رو داده بود!) منم سریع از اینترنت تا اومدم خونه ساعت کار اداری جاهایی که باید فرداش برم واسه گرفتن خلافی و عوارض شهرداریو.. رو گرفتم! ساعت 7 صبح فردا بلند شدم! آخه تو اینترنت ساعت شروع کار پلیس +10 7 نوشته شده بود! منم سریع حاضر شدم رفتم یه ماشین گرفتم که دربست تا پایان ترخیص همراهم باشه. حالا موندم چی بگم که ساعت 8:15 پلیس +10 باز شد! برای عوارض شهرداری هم 8:30 باز بود. اما طرفی که باید کار منو راه مینداخت 5min به 9 اومد! و...!! خلاصه اینکه ساعت 10:30 تو ماشین خودم نشسته بودم!! و الآن هر تابلویی میبینم که نوشته حمل با چرثقیل احساس اسپاسم ریوی بهم دست میده!! (کلا اکیدا آلرژی پیدا کردم نسبت به این تابلو!! )


پ.ن: این چند روز تعطیلی شمال رفتم! سفر عجیبی بود !! دیشب کلی خندیدیم!!
(معمولا خاله هام و داییم اینا با همه بچه هاشون تو تعطیلات جمع میشم شمال!! خیلی جذابه!)
پ.ن: تواین عکس نوشته خر تقیل!! D: چه با مزه!!

انگل!

از دیشب تصمیم گرفته بودم امروز برم سر کلاس فیزیک پزشکی! آخه کلاس ساعت 7:30 صبحه! و از طرفی چون ساعت 12 امتحان داشتیم،مطمئن بودم استقبال نمیشه از کلاس! و همین طور هم شد! اما به این صورت:
صبح ساعت 6 زنگ گذاشتم تا بلند بشم قبل کلاس یه دوره ای واسه امتحان کرده باشم! حال ساعت 6 آلارم موبایلم صداش دراومد! بلند میشم میبینم همه جا تاریکه!! پشیمون شدم!ساعت آلارم رو گذاشتم رو 6:30 بعدش باز خوابیدم! دوباره که بیدار شدم بازم تاریک بود!! دیگه به درو دیوار تو دلم نفرین نثار کردم که این چه شانسیه!! کدوم دانشجویی ساعت 7:30 کلاس داره؟؟! حالا با کلی بدبختی حاضر شدمو رفتم!! اما تا رسیدم به یونی و اون همه جاپارک دم دانشگاه دیدم،اصلا داشت اشک تو چشمام حلقه میزد!!! ((((((: اصلا خستگی از تنم دراومد! بعد سر کلاس همونطور که پیش بینی میکردم استقبالی از کلاس نشد ! فقط 15 نفر اومده بودن!! واسه همین استاد گفت همتون اسماتونو تو یه برگه بنویسین بدین به من که یه ارفاقی تو امتحان برای شما در نظر بگیرم!! ((: اصلا کلا خجسته کرد مارو!!! اون از جاپارک اینم از فیزیک پزشکی!
امتحان رو هم بد دادیم رفت ! بیخیال!! و اما اصل ماجرای امروز!!! ساعت 3-4:30 کلاس انگل داشتیم! بعداز کلاس داشتم وسایلمو جمع میکردم که یهو یکی صدام کرد که استاد کارم داره!! حالا من O-: یه نگاه به استاد کردم دیدم اشاره میکنه بیااااا!!! منم دنبالش رفتم! بنا بر رسم همیشه بعضی دوستان همچون پروانه ای به دور شمع اطراف استاد هی اظهار سوال میکردن،بنده هم به دنبال آنها!!
تا رسیدیم توی سالن اصلی یونی! برمیگرده استاد بهم میگه باهات کار خصوصی دارم!! حالا من OOOO-: بعد منو میبره پشت پله های کنار در آموزش! بهم میگه ببین پسرم! دانشجو باید خودشو تو دل استاد جا کنه!!! رفتار تو خیلی اوایل ترم بد بود! حالا الآن که جلسات آخره خوب شدی!!! من آدم عقده ای یا کینه ای نیستم!! میتونستم امروز واسه کنفرانس تورو بیارم پای تابلو ! تو بلد نباشی ،منم یه نمره منفی گنده(!!) بهت بدم و جلوی همه ضایعت کنم بعد بری بشینی!!اما داوطلبی کردم کنفرانس رو! فقط بخاطر تو!!! بعد منو بیشتر کشید کنار دستمو گرفت یه فن جودو زد!! بهم گفت من کمربند مشکی جودو هم دارم!!!!!(البته اینارو با خنده میگفت!) یعنی من هنگ کرده بودم!! آخه کلا سر تمام کلاسها نه فقط این کلاس من شلوغ نمیکنم!!!! اصلا حرف نمیزنم!! حالا منم محترمانه پاچه خواری کردم! اما مغزم نمیتونست هیچ علتی واسه این رفتار استاد پیدا کنه!!

پ.ن: این حرفایی که امروز با استاد انگل زدیم هیچ وقت از یادم نمیره!! عجب خاطره ای برام ساخت!! D:
پ.ن: دو باره این پ.ن حذف شد!!!

تشریح قورباغه!

فکر کنم دیگه رکورد پست زدنو شکوندم!!! اما حیفم اومد این خاطره رو ثبت نکنم!! امروز از اول صبحش باحال بود!! خواستم سوار ماشین بشم که برم سر کلاس فیزیو عملی ، چشمم افتاد به سرایدارمون! با کت شلوار داشت به همون 4 تا شیویدی که تو حیاط بود آب میداد!!! این ازین! امروز سر فیزیو باید قورباغه تشریح میکردیم!! یعنی علی رغم چندش بودن آزمایش، این جلسه فوق العاده بود!! قورباغه که میپرید دخترا جیغ میکشیدن و فرار میکردن!!! حالا سر اینکه هر گروه باید واسه خودش یه قورباغه تشریح میکرد داستانی به وجود اوووووومد!! (((((:


یه قضیه فوق العاده باحال هم بعد کلاس افتاد که اینجا نمینویسم!( یه جا دیگه مینویسم! D: اینجا خطرناکه! P:)


پ.ن: امتحان فیزیو دارمممممممممممم! درس نمیخونم!! (دارم دروغ میگم! چه فایده بگم درس میخونم بعد یهو نمره بیاد فاجعه؟؟)

پ.ن: یه مدت نت تعطیل تا بلکه احساس آرامش کنم...خیلی خسته ام آخه...اینقدر اتفاق این چند روز افتاده که مغزم گنجایش تحلیلشو نداره.

پ.ن: این عکسو خودم گرفتم! اونم دست یحیی- نماینده محترم فیزیو- می باشد!

شیر تو شیر!!!

دیشب واسه خودش شبی بود!!! هم از خودم عصبانی بودم ،هم از یکی دیگه، هم خجالت زده!!! بعد تو همین قاطی پاتی(نمیدونم املاشو درست نوشتم یا نه! شایدم غاطی ، درسته!!) شدن بنده، بعد کلاس ویروس هادی ویرش گرفته بود چتههههههه!!! منم سکووووت! D:
(آخه به توچه!! P: (این به توچه قضیه داره وگرنه من ازین حرفا بلت نیستماا!)) منم اینقدر بد رانندگی میکردم که...! یهو نمیدونم چی شد هوسم کرد از ک.ک سبقت بگیرم!!(یکی از بچه های یونیمونه!!) اونم دنبالم اومد! کلی جالب بود!! بعد تو دولت مسیرش میرفت به سمت اختیاریه و منظریه که دیگه ماجرا ختم شد!! D:
اما نتیجه: یه بار داشتم بین دوتا وانت له میشدم!! یه بار در یه ماشینو که راننده محترمش فرطی درشو وا کرد داشتم از جا در میاوردم!یه بار دیگه هم داشتم میرفتم تو در یه ماشین!!!!!!!
شنبه امتحان فیزیو داریم! واسه همین بجای درس خوندن دارم اینجا مینویسم!!!! (((:

پ.ن: اومدم تو خونه هیچ کی نیست!! ): حالا بیرون بودم تاحالا هی پشت سرهم خواهرم زنگ میزدا که واسه شام زود بیا هاااا!!
پ.ن: دیشب یهو یادم اومد هنوز روپوش نخریدم! به هادی گفتم آااااخ! دوباره یادم رفت روپوش بخرم!! امروز اس ام اس داد که واست روپوش خریدم!! X: !!

آلودگی هوا!!

این چند روز هم حسابی دولت به مردم حال داده هاااا!!! D: هی تعطیله!! امشب کلی لذت بخش بود! داداشمو زن داداشم امروز اومده بودن خونمون! که ناهار جوجه کباب زدیم!!! D: بعدشم یه چرت کوچیک زدیم!! اما هزار ماشالله اینقدر این برادر زادم جیغ و داد زد که منو داداشممو زن داداشمو سینا - برادرزاده کوچولوم- تصمیم گرفتیم به جای ادامه چرت زدن بریم استخر!!! در کل روز جالبی شد!! (نا گفته نمونه که نومزد(همون نامزد منظوره!!) خواهرمون هم امروز اینجا بود!! P: )
دیشب محمدرضا کلینیک بود! واسه همین با کلی خوراکی رفتم دنبالش تا این چند روزی که ندیدیم همدیگه رو، جبران کنیم!! D:
طفلک خیلی خسته بود! یه خورده خوردیمو تو راه هم حرفیدیم تا دم خونش رسیدیم!! دم خونشونم یه خورده حرفیدیم!!
نکته جالب اینه دم خونشون یه تکیه واسه محرم دارن میزنن که بلند گوش کنار پنجره خونشونه!! به بهونه امام حسین مردمو چقدر اذیت میکنن ):


خرید اولین عطر عمرم!!

سه شنبه ها 3 ساعت فاصله بین کلاس صبح و عصرمونه! واسه همین چون خونه نیما نزدیک یونی خودمونه، معمولا اونجا میرفتم واسه ناهار. اما دیروز نرفتم؛واسه همین اول رفتم سلف که ناهار بخورم؛که اونجا هادی با اینکه غذاشو خورده بود اومد نشست پیشم. بعد ناهار هنوز 2ساعت مونده بود تا کلاس واسه همین باهم از یونی زدیم بیرون!
بنا به دلایلی رفتیم عطرفروشی! منم هی عطر بو میکرد(زیرک،بربری،212...) از هیچ کدوم خوشم نیومد!(کلا پول واسه عطر نمیدم! وقتی پدر عزیز برای خودش میخره و من مفت و مجانی میپیچونم، حالا چرا باید پول مفت بدم؟؟؟!!) به فروشنده گفتم من عطر گرم دوست دارم ! اونم دوباره رفت هی تست عطر آورد! یهو اون وسطا از یه عطر خوشم اومد!!! گفتم 30میلشو دارین؟ گفت نه!! ):فقط 100 میل داره! حالا اینجا هی valentino رو بو میکردم، هی زیرک رو! خانومه گفت بله این عطر واقعا تکه!! منم یهو جوگیر شدم گفتم میخرم!
حالا تو راه برگشت به یونی هادی حساب میکنه هر پیس که از این عطر بزنی هزار تومن! اما تو هربار استفاده اگه دوتا بزنی میشه 2000تومن!!!!

پ.ن: یکی از دوستان کلا خودشو خط خطی کرد تو ذهنم!!
پ.ن: کاش خدا استفاده از کلامات رو به ما بیاموزهههههههه!
پ.ن: امروز رفتم آرایشگاه! بهم میگه دندونپزشکی میخوندی دیگه؟؟میگم بله! بعدش با من بحث فلسفی روح و کالبد و اینا میکنه! میگم البته دندون میخونماااا! بعد شروع میکنه به بحث درباره عوارض تزریق سروتونین به موش!!!!!(میگفت موش به گربه حمله میکنه!)