ورودی بهمن !

سلاااااااااااااام!!!

از بیکاری حوصلم سر رفته!!! آخه انصافه آدمو بندازن ورودی بهمن؟!!چقدر حس بدیه که وقتی دوست و آشنا سر میرسن و میپرسن چیکار میکنی روزا و... باید یه پاسخ تکراریو بیشتر از صد دفعه بگی!!!
- ورودی بهمنم هیچی!
- چه خوب! خوش به حالته پس!حسابی حال میکنی ناقلا ها؟!!!!!!!!(یکی از معضلای پسر بودنه!)
بهرحال! اگه یه ذره آدم حسابی باشه اینطوری میشه!
- خب!این یه فرصته طلاییه!میدونی دیگه! میتونی بری بدنسازی ، زبان بخونی یا هر ورزشی که دوست داری...
ای خدا اینم شانس منه دیگه!
از من به شما نصیحت!! هیچ وقت آرزو نکنین ورودی بهمن باشید وگرنه...


بی ربط :
نمیدونم چرا بیشتر پسرا...
اولی که یه وبلاگ جدید رو باز میکنن اول پروفایلشو چک میکنن!!
واسه وبلاگ دخترا کامنت میذازن!!
به شدت از کلمات عزیزم ،دوست خوبم ،خانومی ،گلکم و... استفاده میکنن!!
همیشه یه جور برخورد میکنن که انگار همه کشته مردشونن!!

البته بنده از هرگونه اظهار نظر درین باره معذورم!

امان از دست کنکوووووووووووور!

امان از دست کنکور!انگار نه انگار که پارسال این موقع داشتیم درس میخوندیم!باورم نمیشه که اون روزا بالاخره تموم
شد!اون همه زجر!هرچند دندانپزشکی سراسری قبول نشدم،اما همینشم که قبول شدم،خداروشکرمیکنم.شرایط سختی داشتم.حالا بگذریم!حوزه کنکوریم نزدیک لویزان بود(دهنشون سرویس با این تعیین حوزشون!)که خانوادگی مارو اسکورت کردن!!!خلاصه یادم نمیره که سر جلسه کنکور دستشوییم گرفت!!با خجالت و رودربایستی از مراقب اجازه گرفتم و سرتست زمین خودمو خالی کردم!بعد کنکورم نمیدونستم چیکار کردم!ولی یادمه که فکر میکردم فیزیکمو خیلی خوب دادم(البته من با پاسخنامه سنجش چک کرده بودم که درصدم بالای 60میشد!)قافل ازینکه این درس منو زمین میزنه!هه!نکته جالب اینجاست که من واسه کنکور آزاد یه عالمه وقت اضافه آوردم!که زیستمو 100زدم ، فیزیک 93 ،شیمی هشتادو خوروده ای ، ادبیات 94 ، زبان 80 ،عربی 75 ، دینی 85البته ریاضیو نگفتم!چون گند زدم!! (بالاخره آدم نباید دریده باشه که هر گندی میزنه با افتخار بیان کنه!!)آخرشم شدیم دانشجوی دندونپزشکی دانشگاه آزاد!خاطرات اون روزا شیرینه ولی تکرارش تلخ زهر ماره!دلم واسه همه کنکوریا میسوزه!

ولی هیچی به خاطرات انتخاباتی سر کنکور ما نمیرسه!دبیرستان ما تو فرشته بود خونه ما هم الهیه.منم میرفتم ستاد...یه عالمه تبلیغ میگرفتم(که البته بچه های دیگه هم همراهیم میکردن!)تا تو مسیرم تا خونه اینا رو پخش کنم!!چقدر لذت بخش بود!چقدر تلاش میکردیم و مخ میزدیمولی یادآوری اون روزا که چه استرس دار بود الان که بالاخره تو رشته مورد علاقم تحصیل میکنم،چقدر مسخره به نظر میاد.از بچگی تو مخمون فرو کرده بودن؛درس نخونی ...میشی!اما...

اگر مسلمون نبودیم . . .


اصلا تا حالا فکر کردیم که اگه توی یه خانواده غیر مسلمون به دنیا میومدیم ، الان چه دینی داشتیم؟
احتمال زیاد کسی مسلمون نمیشد. کاش حالا هم یه ذره منطقی عمل می کردیم و خودمونو محک میزدیم. آخه یعنی چی که دین ارثی شده؟! اونی که مسیحیه مسیحی میمیره ، اونیم که مسلمونه ، مسلمون! پس عدالت چی میشه؟ بالاخره فقط یکی درسته دیگه!
ولی هر دوشون غلطه. ما تا دنبال عقیده هامون نریم و بهشون ایمان نیاریم که فایده نداره.داره؟ وجود خدا و اینکه از ما انتظاراتی داره رو میشه اثبات کرد؛ اینکه ما باید خدا رو بپرستیم ، تا میتونیم خوب باشیم و هر کاری که میتونیم برای رضای او انجام بدیم. البته نسبیه. ما به اندازه عقل خودمون میتونیم عمل کنیم.
حالا چی کار بکنیم؟چجوری خدا رو بپرستیم؟!
خیلی آسونه ما امروزه یه عالمه دین و آیین می بینیم.خب!چرا ما نیاییم بهترین آیین ها و عقاید رو که توی تمام ادیان وجود داره و ما هم حس میکنیم با اونا به خدا نزدیک تر میشیم رو گزینش نکنیم؟ آخه اون دنیا خدا نمیگه که چرا به دین های روی کاغذ من ایمان نیاوردی ! ما هم بیشتر از اینا که از دیستمون بر نمیاد.آخه نمیشه کل یه دین رو یه جا اثبات کرد.میشه؟!
اصلا جور در نمیاد! قطعا هر کس به اندازه عقل خودش مواخذه میشه. حالا یکی عقیدش اینه که با آهنگ گوش دادن ، کروات زدن ، کف زدن ، دست دادن به غیر محارم(!)و... از خدا دور میشه ؛ یکی هم میگه نه ، ربطی نداره.چون باورش اینه.
با این اوصاف حالا میشه اثبات کرد که مهم نیست دینت چی باشه ؛ مهم اینه که به باورهامون ایمان داشته باشیم و بدونیم که خدا رو نمیشه گول زد! خدا از باورهای ما با خبره.
فقط از خدا میخوام جلوی ارثی شدن دین رو بگیره.اینطوری کسی به عقایدش ایمان نمیاره.بلکه صرفا طبق عادت خانوادگیش عمل میکنه.

واقعیت تلخه!

اگه بخوایم رو راست باشیم و خودمونو گول نزنیم ، به این نتیجه میرسیم که دخترا و پسرای امروز خیلی متفاوتن!این طور نیست؟ این طوری نیست که من 40 سالم باشه و تجربه دیده باشم ! نه اتفاقا 18 سالمه. ولی با تعریفی که از دیگران شنیدم این طوری به نظر میاد دیگه.دیگه اینجوری نیست که پسرا وقتی با یه دختر دوست صمیمی میشن ، بهش متعهد بشن و تا وقتی باهمن نسبت به هم تعهد داشته باشن!نه!یه پسر در یک زمان با یه عالمه دختر دوست میشه!!!در حالیکه بر عکسش کمتره!
زمانیکه دبیرستان بودیم با دوستام میشستیم تو حیاط ، یه عالمه حرف درباره اینو اون میزدیم که من فقط تماشاچی بودم!خیلی دوست نداشتم دخالت کنم!آخه یه جور بچه بازی بود!عکسای دوست دختراشونو از تو موبایلشون نشون میدادن و میخندیدن!نمیگفتن چطوری آشنا شدن!میگفتن مخشو زدیم!!!حالا نه یدونه چند تا!! خلاصه من همیشه دلم واسه اون بدبختایی میسوخت که نمیدونستن این پسره که دوستشونه به قول معروف تورو نمیخواد،فقط قصد سو استفاده داره!
بهر حال همینه که هست دیگه!کاری هم از دست کسی بر نمیاد! خصلت پسرا همینه!نمیگم دخترا خصلت بدی ندارنا!نه!درباره اونم بعدا!

معضل ازدواج!!



یه چیزی که تو این روزا همش دربارش ابراز نگرانی میکنن همین ازدواجه!!جوونا دیگه حاضر نیستن که یه زندگیه جدید تشکیل بدن!!خود منم هیجده سالم بیشتر نیست،ولی میفهمم که کاملا قابل درکه.حالا از مسائل مالی هم که بگذریم،مهمترینش اینه که انتظارات دختر و پسر از هم خیلی زیاد شده.راستشو بخواین فکر کنم مقصر اصلی دخترا هستن.اینقدر سر خودشونو به درس و کار مشغول کردن که وقت بچه داری و همسر داری که چه عرض کنم!! وقت سر خاروندن هم ندارن!!!
واقعا حتی اعتماد به همدیگه هم سخته،الان ما تازه داریم از نظر معضل ازدواج به غرب نزدیک میشیم.نمیدونم تو خبرها دقت کردید، که میگن اگر تو آلمان کسی ازدواج کنه و بچه دار بشه فلان تسهیلات رو بهش رایگان میدن و ... حالا همین مشکلات دامن گیر خودمون شد!همیشه ایرانی ها تو ازدواج نرمال بودن.نمیدونم چرا الان اینطوری نیست،ولی یه حدسایی میزنم.اینکه شاید چون قبل از ازدواج امروزه روابط جنسی خیلی متداول شده دیگه هدف جنسی تو ازدواج خودشو نشون نمیده.یا لا اقل دیگه دختر و پسر واسه این نیازشون با هم ازدواج نمیکنن. من به جنبه اعتقادیش کاری ندارم که بر خلاف تمام ادیان الهیه،نه، اگه خودمون یه ذره تفکر کنیم و زندگیه قدیمیا رو ببینیم که اینقدر به این قضایا پایبند بودن که برای جلوگیری از این مسائل حتی دو تا زن میگرفتن و در عین حال زندگی خوب و شادی داشتن،میشه به وضوح به همین اندیشه رسید که علت سستی بنیاد خانواده و علل ازدواج نکردن چیه. من دخترا رو دقیقا نمیشناسم ولی پسرا رو خوب میشناسم.اینکه به سنگ میشه اعتماد کرد،ولی به یه مرد یا یه پسر- نه- هرگز.حالا درباره اینکه پسرا چه موجوداتین دفعه بعد مینویسم.ولی من هر موقع در این باره به دختری گفتم باور نکرد.آخ که چقدر این دخترا ساده ان.چقققققققدر!! فکر میکنن دوست مورد علاقشون از آسمون افتاده و فقط مال خودشونه!!خبر ندارن که....!!!!!!


شروع!!

همیشه شروع سخته. ولی ادامه و دوام سخت تر. همیشه تو وبلاگ ها گشتم ولی خودم نداشتم. نمیدونم علتش چیه ولی من این طوریم.
چند روز پیش که تمام خاطرات 4 سال اخیرم پاک شد دنیا رو سرم خراب شد.انگار قسمتی از زندگیمو گم کردم خلاصه داغون شدم. واسه همین بعد از کلی کلنجار با خودم راضی شدم این طوری خاطره بنویسم،که البته مستلزمه اینه که یه چیزایی رو بکار نبرم.
کاش زندگی فلش بک داشت تا همه اشتباهاتو قابل جبران میکرد.
دوست دارم از فردا شروع کنم!هرچی دیرتر،بهتر!!!!